اسلام براي مسلمانان در همه زمينههاي اخلاقي ضوابط و مقررات خاصي را در نظر گرفته است و مسلمانان را به رعايت دقيق آن فرا ميخواند.
اگر چه در سيره نوراني اهل بيت عليهم السلام مزاح و شوخي جريان داشته است اما اين رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نيز سفارش مينمودند كه در اين گونه رفتارها، مواظب باشند كه از دايره حق و حقيقت بيرون نروند و يا سبب آزار و اذيت ديگران نشوند.
رسول خداصلي الله عليه وآله ميفرمايد: «اِنّي اَمزَحُ وَ لا اقُولُ اِلاّ حقاً؛ به درستي كه من شوخي ميكنم، اما هرگز جز حقيقت را نميگويم.»
1 بدين معنا كه دروغ گويي به خاطر شوخي را جايز نميدانم. هم چنان كه ديده ميشود برخي به خاطر شوخ طبعي حاضر هستند دروغ يا هر سخن نادرست ديگري نيز بگويند. همچنين امام باقرعليه السلام در اين باره ميفرمايد: «اِنَّ الله عزَّ وَ جَلَّ يحِبُّ المُداعِبَ فِي الجماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛ به درستي كه خداوند بلند مرتبه و سترگ كسي را كه در جمعي بدون فحش و يا سخن نادرست شوخي ميكند دوست ميدارد.» 2
از اين رو اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام براي ياد دادن و سفارش به شوخي و مزاحهاي اسلامي به ياران و نزديكان خود، توصيههاي فراواني در اين زمينه به گونه رفتاري و گفتاري به آنان مينمودند. بر اين مبنا، نوشته اند در بين ياران امام رضاعليه السلام مرد شوخ طبعي بود كه گاه ديگران را ميخنداند. روزي با خود گفت بهتر است اين مسئله را از امام رضاعليه السلام بپرسد تا ببيند آيا كارش درست است، يا نه؟ خدمت امام رضاعليه السلام رسيد و از امام پرسيد: «گاه پيش ميآيد كه جمعي در جايي نشسته اند و با هم شوخي مينمايند و ميخندند. آيا بر مردي كه در ميان آنان نشسته است رواست كه در شوخي و خنده آنان شركت نمايد يا خير؟» امام لبخندي زد و فرمود: «اشكالي ندارد به شرطي كه گناه نباشد.» مرد دانست كه منظور امام فحش و شوخيهاي زشت است.
امام براي اينكه او منظورش را بهتر بفهمد داستاني از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل كرد و فرمود: «پيامبرصلي الله عليه وآله نيز اين گونه بود. گاه عربي بيابان نشين نزد ايشان ميآمد و هديهاي برايشان ميآورد و وقتي هديه را ميداد به شوخي به پيامبرصلي الله عليه وآله ميگفت: پولش را بده! رسول خداصلي الله عليه وآله نيز ميخنديد و از مزاح او شادمان ميشد. و گاه كه او را اندوهگين ميديدند ميفرمود: كجاست آن عرب بذله گوي بيابان گرد؟ كاش اكنون نزد ما بود و شوخي ميكرد.» 3
اما همان گونه كه گفته شد دستهاي از روايات نيز به نكوهش مزاح پرداخته اند و مؤمنان را از مزاحهاي ناپسند منع نموده اند. امام كاظم عليه السلام فرمودند: «اِياكَ وَ المِزَاح فَاِنَّهُ يذهِبُ بِنُورِ اِيمَانِكَ؛ از مزاح دوري كن پس به درستي كه آن، نورِ ايمان تو را از بين ميبرد.» 4
در اين زمينه نوشته اند: در دوران امام سجادعليه السلام مردي اهل مدينه بود كه بسيار شوخي ميكرد. به گونهاي كه شوخيهاي زياده از حد او سبب رنجش و آزار ديگران ميشد. و در شوخي با ديگران رعايت احترام و وقار كسي را هم نمينمود و گاه سخنان بيهوده نيز ميگفت. خود اقرار ميكرد: «من تا كنون توانستهام همگان را بخندانم اما نميتوانم علي بن حسين عليه السلام را به خنده آورم.» روزي تصميم گرفت با امام سجادعليه السلام شوخي نمايد. ديد امام به همراه دو غلامش در حال عبور كردن از كوچه هستند، آرام از پشت به امام نزديك شد و جستي زد و عباي امام را از دوشش برداشت و فرار كرد. امام به شوخي زشت او اهميت نداد. غلامان امام دنبالش دويدند و عبا را از دست او گرفتند و آوردند و بر دوش امام انداختند. امام پرسيد: «آن مرد كه بود؟» پاسخ دادند: «دلقكي كه مردم را با كارهاي خود و شوخيهايش ميخنداند.» امام فرمود: «به او بگوييد خداوند را روزي است كه در آن بيهوده گران به زيان خود پي ميبرند.» 5
در مورد شوخي بسيار نيز نهي فراواني در روايات وجود دارد. چرا كه شوخي اگر از حد خود بگذرد - هر چند پسنديده باشد - آثار منفي فراواني به همراه دارد. از جمله آنان از بين رفتن هيبت آدمي است. هم چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره ميفرمايد: «كَثرَةُ المِزَاحِ تُسقِطُ الهَيبَةَ؛ شوخي زياد شكوه آدمي را ميزدايد.»
6همچنين سبب كينه ديگران ميگردد. امام علي عليه السلام فرمود: «كَثرَة المِزَاحِ يذهِبُ البَهَاءَ وَ يوجِبُ الشَّحنَاءَ؛ شوخي فراوان سبب رفتن آبرو و كينه توزي ميگردد.» 7
نوشته اند روزي يكي از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله كه در جمع ياران در محضر ايشان نشسته بود، از جايش برخاست و خداحافظي كرد كه برود. يكي ديگر از اصحاب كفشهاي او را براي شوخي برداشت و پنهان كرد. مرد اندكي به دنبال كفشهاي خود گشت اما آن را نيافت. برگشت و پرسيد: «كفشهاي مرا نديديد؟» گفتند: «نه! نديديم.» در اين لحظه مردي كه كفشها را مخفي كرده بود گفت: «بيا! اين كفشهايت» و اصحاب خنديدند. در اين لحظه رسول خداصلي الله عليه وآله چهره در هم كشيد و فرمود: »[خيال ميكنيد] مؤمن چگونه برتري مييابد؟» كنايه از اينكه مؤمن بايد همواره مواظب اعمال خود باشد. مرد شوخي كننده خجالت زده شد و عرض كرد: «اي رسول خدا! من فقط خواستم با او شوخي كنم [نه اينكه او را ناراحت نمايم].« اما پيامبر پاسخش را نگفت و فقط دو يا سه مرتبه جمله پيشين خود را تكرار كرد.